شهید علی ماهانی
مادر شهید علی آقا ماهانی می گفتند
که از در اتاق که وارد می شدم، از جا نیم خیز می شد . اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، همین کار را می کرد .
می گفتم : علی جان، مگر من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دهی؟ می گفت :« این دستور خدا است . »
روزی که خانه نبودم و او از جبهه آمده و لباسهای شسته نشده ای را در گوشه حیاط دیده بود .
تشت و آب آورده و با همان لباس ساده بسیجی و دست مجروح و فلج، لباسها را شسته بود .
وقتی رسیدم، دیدم دارد لباسها را روی طناب پهن می کد . چقدر هم تمیز شسته بود !
گفتم : « الهی بمیرم مادر . تو با یک دست چطوری این همه لباس را شستی ؟»
گفت : « اگه دو دست هم نداشتم ، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و تو در زحمت باشی! »
و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکى کنید.سوره نساء آیه 36
Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ